کد مطلب:134136 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131

حسین و شعار حق طلبانه
حسین (ع) به شعار همیشگی خود می گفت من در راه حق و حقیقت كشته می شوم و دست بناحق نخواهم داد. بنی امیه از این شعار حق و حقیقت می ترسیدند، این جنگ و جدال باقی بود تا اینكه امام حسن و معاویه درگذشتند و یزید جانشین معاویه گردید، حسین (ع) دید از یكطرف حركات بنی امیه كه (قدرت) مطلقه داشتند و دستورات اسلام را پایمال می كردند نزدیك است یكباره پایه های استوار و مستحكم اسلام را درهم ریزد و از طرف دیگر می دانست كه به فرض اینكه از یزید اطاعت بكند یا با او مخالفت ورزد بنی امیه نظر بعد اوت و دشمنی دیرینه خود از محو و نابودی بنی هاشم دست بردار نیستند و اگر بیش از این مسامحه كند نام و نشانی از اسلام و مسلمانان باقی نخواهد ماند این بود كه تصمیم گرفت در برابر حكومت جور و ظلم قد علم كند و برای پایدار داشتن پرچم اسلام، پرچمی كه با فداكاری و از خودگذشتگیهای جدش و با ایثار خون پاك صدها مسلمان غیرتمند برافراشته شده بود جان و مال و خانواده و


دوستان خود را فدا نماید.

این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد كه ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هر چند ظاهراً عظیم و استوار باشد در برابر حق و حقیقت چون پر كاهی بر باد خواهد رفت.

پیروان وجدان اگر با نظر دقیق اوضاع و احوال آن دوره و پیشرفت مقاصد بنی امیه و وضع (حكومت) و دشمنی و عداوت آنها را با حق و حقیقت بنگرند، بدون تأمل تصدیق خواهند كرد كه حسین (ع) با قربانی كردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت خود به دنیا درس فداكاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت. و اگر چنین حادثه ی جانگدازی پیش نیامده بود قطعاً اسلام به حالت كنونی خود باقی نمی ماند و ممكن بود یكباره اسلام و اسلامیان محو و نابود گردند.

حسین بن علی (ع) كه بعد از پدر مصمم در اجرای این مقصود عالی بود بعد از برقراری یزید بجای معاویه از مدینه بدین قصد حركت كرد كه در مراكز مهمه ی اسلام مانند مكه و عراق این خیال بزرگ و ایده آل مهم خویش را منتشر سازد و به جهان و جهانیان بگوید: باید در راه دفاع از حق و حریت جانبازی كرد و مرگ را به اسارت ترجیح داد. در هر كجا كه حسین (ع) قدم می گذارد و حقانیت اسلام را آشكار می ساخت در قلوب مردم یك نفرت و انزجار شدیدی نسبت به بنی امیه تولید می شد یزید هم


كه از این نكات باریك بی خبر نبود دانست كه اگر در یك نقطه از كشورش صحبت از حق و حقیقت بمیان آید و حسین در برابر او پرچم مخالفت را برافرازد با آنهمه نفرتیكه مسلمانان از وضع سلوك و حكومت بنی امیه پیدا نموده بودند و آنهمه مهر و محبتی كه نسبت به حسین (ع) ابراز می داشتند زوال (حكومت) او در خواهد رسید، این بود كه پس از نشستن بر اریكه ی «قدرت» قبل از هر اقدام مصمم قتل حسین (ع) گردید و این بزرگترین خبطهای سیاسی بنی امیه بود و به واسطه ی یك خطای سیاسی نام و نشان خود را از صفحه ی عالم محو كردند.

حسین (ع) از شهید شدن خود قبل از مرگش خبر می داد و از آن ساعتی كه از مدینه حركت كرد بدون پروا و وحشتی با صدای رسا می گفت كه من برای كشته شدن می روم و به همراهان خود محض اتمام حجت چنین گفت:

«هر كس به طمع جاه و جلال همراه من است ترك همراهی كند زیرا من برای مبارزه با ظلم و جور حركت می كنم و كشته شدن من در راه حق و حقانیت مسلم است».

اگر منظور حسین (ع) این موضوع نبود به كشته شدن تن نمی داد و در جمع نمودن لشكر كوشش می كرد نه اینكه جماعتی را كه همراه داشت متفرق سازد چون قصدی جز كشته شدن كه مقدمه ی یك نهضت عظیم و عالی بود نداشت بزرگترین وسیله را بی كسی و مظلومی دانسته و آنرا اختیار كرد تا مصائب وی در قلوب عالم مؤثر واقع گردد. حسین (ع) به هفتاد


و دو تن از یاران خود چنین گفت: من ننگ دارم كه پسر معاویه شراب می خورد و اشعار هوس آلود می سازد و قبایل بیمناك اسلام را با زر و زور می ترساند و پایه ی حكومت بیداد را استوار می كند و دین خدا بی پناه باشد، من باید قیام كنم و با خون خود دین اسلام را آبیاری نمایم اگر شما از این راه پرخطر می ترسید فوراً برگردید و مرا بحال خود گذارید. ولی یارانش كشته شدن و فداكای را بر زندگی ترجیح دادند.

حسین (ع) می دانست كه بعد از كشته شدن، زنان و اطفال بنی هاشم (كه آل محمد بودند) اسیر خواهند شد و این واقعه در مسلمانان خاصه در عرب بیش از آنچه به تصور آید مؤثر است چنانچه حركات و رفتار ظالمانه بنی امیه و سلوك بی رحمانه آنان نسبت به اهل بیت حسین (ع) به اندازه ای در قلوب مسلمانان مؤثر افتاد كه اثرش از كشته شدن حسین (ع) و همراهانش كمتر نبود و عداوت بنی امیه را با خاندان محمد «ص» و عقاید آنها را با اسلام و رفتارشان را با مسلمانان آشكار ساخت. این بود كه حسین به دوستان خود كه او را ممانعت از این سفر می نمودند می گفت: «من برای كشته شدن می روم» دوستان حسین چون خیالاتشان محدود و از مقاصد عالیه حسین (ع) بی اطلاع بودند در منع مسافرت او اصرار می كردند، حسین به آنها گفت: «خدا چنین خواسته و جدم چنین امر فرموده».

یاران حسین چون چنین دیدند به حسین (ع) پیشنهاد كردند و گفتند: حال كه برای كشته شدن میروی زنان و بچه ها را همراه مبر. حسین در پاسخ آنها فرمود: (خدا عیال مرا اسیر خواسته) و این سخنان چون مسلم


شد. آنها فهمیدند كه حسین (ع) جز اجراء اوامر خداوند مقصد دیگری به خاطر ندارد. این بود كه فرمود: چون قیام من به واسطه جلوگیری از ظلم و جور است بعد از كشته شدن من و تحمل مصائب جانكاه خداوند جماعتی را برانگیزاند كه حق را از باطل جدا می سازد و قبور ما را زیارت می كنند و بر مصائب ما گریه می نمایند و دمار از روزگار دشمنان آل محمد (ص) برمیدارند. درست اگر در كلمات و گفتار حسین (ع) دقت شود معلوم خواهد شد كه هدف و آیده آل حسین جلوگیری از ظلم و ستم بوده و اینهمه قوت قلب و از خودگذشتگی را در راه مقصود عالی خویش به خرج داده است.

حتی در آخرین دقایق زندگی، طفل شیرخوار خود را قربانی حق و حقانیت نمود و با این عمل اندیشه فلاسفه و بزرگان عالم را متحیر ساخت، كه چگونه در این دم آخر با آن همه مصائب جانكاه و افكار متراكم و عطش و كثرت جراحات باز هم از مقصد عالی خود دست بر نداشت و یا اینكه می دانست بنی امیه ستمگر، پر فرزند صغیرش رحم نخواهند كرد، محض بزرگ نمودن مصائب خود، او را هم بر سر دست گرفت و به ظاهر تمنای آب برای طفلش نمود، ولی با تیر جواب شنید، گویا حسین (ع) از این حركت قصدش این بود كه جهانیان بدانند عداوت بنی امیه با بنی هاشم تا چه حد است، و مردم گمان نبرند كه یزید برای دفاع از خود ناچار بر این اقدامات سبعانه دست زده، زیرا كشتن طفل شیرخواره در چنین حال با آن وضع دهشتناك جز عداوت سبعانه كه منافی با قواعد هر دین و مذهبی است چیز دیگری نبود و همین نكته می تواند پرده از روی قبایح


اعمال و نیات فاسده و عقاید بنی امیه بردارد و بر جهانیان، خاصه مسلمانان ظاهر شود كه بنی امیه نه تنها بر خلاف احكام اسلام حركاتی می كردند بلكه از روی عصبیت جاهلانه می خواستند كه از بنی هاشم خاصه بازماندگان محمد (ص) حتی یك طفل شیرخواره باقی نماند.

با این خیالات عالی كه حسین (ع) در نظر داشت و با آن همه دانش و سیاستی كه در او بود، تا موقعی كه شهید گردید مرتكب امری نگردید كه بهانه ای بدست بنی امیه بیاید و آنرا دلیل بر كشتن حسین (ع) بدانند. حسین بن علی (ع) با آن عظمت و اقتدار و نفوذ كلمه ای كه داشت شهری از شهرهای اسلام را مسخر نكرد و بر حكومتی از حكومت های یزید حمله ننمود، با این وصف وی را به دستور یزید در بیابان لم یزرعی محاصره كردند.

حسین (ع) فقط فجایع بنی امیه و نابودی اسلام را از رویه ی آنان گفته و از قتل خود خبر می داد و از مظلومیت خود دلشاد بود، همین نكته كه سلامت نفس حسین (ع)را می رساند منتهی درجه ی اثر را در قلوب مسلمانان بر علیه بنی امیه بخشید قبل از حسین هم بسیاری از مردان فداكار آن مظلوم كشته شده اند و بعد از قتلشان هم نهضت عظیمی بر پا گردیده است.

تاریخ عاشوراء كاملا نشان می دهد كه هیچیك از شهیدان كربلا عمداً خود را به كشتن نداده اند، یعنی هر یك از كشته شدگان را دشمنان بر سر آنان تاخته و مظلومانه از پای درآورده اند و به اندازه ی مظلومیتشان بر عظمت و بزرگی اسلام افزوده شده، ولی شهادت حسین (ع) از همه مهمتر و از روی دانش و بصیرت و سیاست انجام گرفت و این شهادت و شهامت در


تاریخ بشریت نظیر ندارد.

حسین (ع) مدتها بود كه خود را آماده ی پیكار كرده و در انتظار چنین روزی دقیقه شماری می كرد و می دانست كه زنده ماندن نام جاویدان اسلام و قرآن مستلزم آنست كه او را شهید كنند و با خون مقدسش درخت اسلام آبیاری شود.

مصائبی كه حسین (ع) در راه احیای دین جدش بر خود وارد ساخت او را بر شهیدان پیش از او برتری دارد و بر احدی از گذشتگان چنین مصائبی وارد نیامده، اگر چه گفته می شود كه دیگران هم در راه دیانت اسلام جان دادند، ولی به وضع حسین كه جان شیرین خود و فرزندان عزیز و برادران و برادرزادگان و دوستان و خویشاوندان و مال و عیال خود را در راه دیانت اسلام داده، نبوده و این مصائب به طور ناگهانی و غیر منتظره به وقوع نپیوسته كه در حكم یك واقعه ی غیر منتظره بوده باشد بلكه به مرور زمان و یكی بعد از دیگری این مصائب بوقوع پیوست.

در تاریخ دنیا هجوم اینگونه مصائب پی درپی مخصوص حسین (ع) است، این است كه به مجرد اینكه حسین شهید گردید و زن و فرزند او را اسیر كردند و آن واقعات دردانگیز پیش آمد یك مرتبه قبایح و فجایع اعمال بنی امیه ظاهر شد و یك مرتبه جنبش و نهضت عظیمی در مسلمانان پیدا و علیه (حكومت) یزید و آل امیه قیام كردند و بنی امیه را مخرب اسلام دانستند و آنها را ظالم و غاصب نامیدند و بر عكس بنی هاشم را مظلوم و شایسته ی خلافت دانسته و حقیقت اسلام را در آنها شناختند، از این ببعد


مسلمانان زندگی نوینی بوجود آورده و روحانیت اسلام را رونقی تازه دادند،مسلمانانی كه جنبه ی روحانیت اسلام را به یكباره فراموش نموده بودند با یك جنبش روشنی به دنبال حق و حقیقت رفتند و نهضتهای عظیم اسلامی شروع شد و دنباله ی آن تا به امروز امتداد یافت و روز به روز واقعه ی بزرگ كربلا اهمیت و درخشندگی بیشتری یافت.

مهمترین اثر این نهضت این بود كه ریاست روحانی كه در عوالم سیاست دارای اهمیت شایانی داشت، مجدداً به دست بنی هاشم افتاد و بویژه در بازماندگان حسین (ع) مسلم گردید، چندی طول نكشید كه (حكومت) ظلم و جور معاویه و جانشینان او منهدم شد و در كمتر از یك قرن قدرت از بنی امیه سلب گردید. منهدم شدن (قدرت) از بنی امیه به قسمی شد كه امروز نام و نشانی از آنها نمودار نیست و اگر در متن كتب تاریخی نامی از این قوم ذكر شده در تعقیب آن هزاران نفرین و ناسزا هم نوشته شده و این نیست مگر بواسطه ی قیام حسین و یاران با وفای او.

و می توان ادعا نمود كه تا به امروز تاریخ بشریت نظیر چنین شخص مآل اندیش و فداكار به خود ندیده و نخواهد دید، هنوز اسرای حسین (ع) نزد یزید نرسیده بودند كه علم خون خواهی حسین (ع) برافراشته شد و نهضت عظیمی علیه یزید آغاز شد، مظلومیت حسین (ع) بر همه ثابت شده و پرده از روی نیات و جنایات بنی امیه برداشته شد و كار بجائی رسید كه خاندان و حرمسرایان یزدی زبان شماتت بر او دراز كردند و با اینكه ممكن نبود نام حسین و خاندان علی (ع) در اطراف و جوانب یزید به نیكوئی


برده شود. پس از این واقعه در «پایتخت» یزید همه جا صحبت از مظلومیت حسین و یاران او بود و خاندان علی (ع) را به تقدیس و عظمت یاد می كردند و با اینكه یزید یارای شنیدن چنین كلمات را نداشت جز سكوت چاره ای ندید و برای تبرئه نمودن خود قصور و گناه را به امرای خود نسبت داد و گفت: خدا لعنت كند پسر مرجانه را زیرا من به او دستور دادم كه اگر می تواند از حسین (ع) بیعت بگیرد نه اینكه او را شهید نماید [1] و از بس مدح و ثنای حسین (ع) را پس از واقعه ی كربلا شنید روزی گفت: «(حكومت) حسین بر من گواراتر بود نسبت به این عظمت و تقدسی كه آل علی و بنی هاشم یاد می شوند» بالاخره پیروان حسین (ع) از این نهضت های پی درپی فایده ثمربخشی حاصل نموده و بر عظمت و قوت بنی هاشم افزوده می شد و طولی نكشید كه (حكومت) وسیع بنی امیه منقرض گردید و به قسمی آنها را از میان برداشتند كه حتی نام و نشانی از آنها باقی نماند فقط چند نفری از آنها یكی بعد از دیگری در آندلس حكومت می كردند.

امروزه از آن (قدرت) و جاه و غرور یك نفر ولو اینكه گمنام باشد پیدا نمی شود و اگر پیدا شود از بس مورد سرزنش مردم می باشند ننگ دارند كه خود را معرفی نمایند [2] .



[1] اين گفتار يزيد بر خلاف واقع و نيرنگ و تنها به منظور تبرئه خود از نظر افكار عمومي بوده است، به بحث ما در اين باره در متن كتاب مراجعه شود.

[2] قيام حسين و يارانش صفحه ي 2 تا 17 به نقل از ريدرز دايجست چاپ نيويورك.